به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
.jpg)
مشخصات نگین :
عقیق سرخ مناسب برای ساخت انگشتر و گردن آویز
حکاک : شمس زنجانی
ذکر اصلی : شعر فارسی منسوب به امیرالمومنین علی علیه السلام ( توضیح دارد )*
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
سنگ بیضی و ابعاد سنگ: 28 در 20 میلیمتر
وزن نگین : 6 گرم
*فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :
یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت
درتنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود .
روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت
امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد :
شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه
سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره
امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!
شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن
حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من
باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى
است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به
هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه
کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او
بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و
عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است
شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!بار دیگر حضرت را
خواب مىبیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ،
اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى
اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر
بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى :
به آسمان رود و کار آفتاب کند
از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم
مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او
مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در
شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این
که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات
دارد ، تعجب مى کنند .
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز
مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ،
طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید :
به آسمان رود و کار آفتاب کند
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید :
این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى
از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس
هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید
مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت
عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و
علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى
مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود
، پرسید : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش
خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش
براى آنان آماده است .
هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه
به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به
مهمانان در جاى ویژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت
خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و
باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر
من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من
منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى
زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ،
هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت
فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح
امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم
و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ;
به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع
گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران
مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ،
پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر
امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر
کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى
مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر
خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ،
دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با
مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت : من گفته بودم : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود
امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و
خواند :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
منبع : کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان