سرّ استحباب انگشتر نقره یا نگین عقیق و فیروزه و...
اسلام و احکام روحبخش آن، به منظور اداره امور زندگی فردی و اجتماعی بشر حتی از بیان کوچکترین مسائل مربوط به آن غافل نبوده، اگر چه ممکن است بشر به فلسفه احکام پی نبرد. چنان که بسیاری از موارد در قوانین بشری، که مصوب او است یا نسخهها و داروهایی که پزشکان برای بهبود بیمار تجویز میکنند، وجود دارد که ممکن است حکمت آنها را ندانیم، ولی خود را موظف به رعایت میدانیم،
در میان احکام اسلام نیز موارد بسیاری پیدا میشود که مؤمنان و مسلمانان هنوز ندانند چرا خدا چنین حکمی (حرام، واجب، مستحب، مکروه و مباح) صادر کرده است. اگر چه به گذشت زمان و پیشرفت علم، برخی از آثار و خواص و حکمتهای احکام، کشف و روشن گردید. همانند این که از نظر اسلام استفاده مردها از طلا حرام است. این حکم سابقهای به عُمر ظهور اسلام دارد، ولی امروزه برخی از دانشمندان دنیا به این نتیجه رسیدهاند که طلا اثر منفی بر خون مردان میگذارد.
یا در مورد حرمت خوردن گوشت خوک؛ امروزه دانشمندان میگویند میکرب و ویروسی در گوشت خوک وجود دارد که حتی در صدها درجه حرارت از بین نمیرود، یا اثرات منفی روانی همچون بیغیرتی در حفظ نکردن و ناموس دارد. لازم نیست بشر حتماً فلسفه احکام را بداند تا بدان عمل کند، چون دانستن و ندانستن فلسفه احکام جلوی اثرات آنها را نمیگیرد.
استحباب استفاده از انگشتر عقیق، فیروزه، و یاقوت هم از این گونه مسائل است که روزگاری ممکن بود بشر و مسلمان عادی نداند چه سری در آن است، ولی حقایق برای اولیای دین روشن و مشخص است، مثلاً امام صادق(ع) میفرمایند: "تعجب میکنم از دستی که عقیق دارد، اما از درهم و دینار خالی میشود". پیامبر گرامی اسلام انگشتر عقیق به رنگ سیاه در دست میکرد و فرمود: "خواندن دو رکعت نماز با عقیق برابر با هزار رکعت بدون آن است". بزرگان که چنین توصیه میفرمودند، به آثار آن علم داشتند. اما چه بسا مردم، ظرفیت درک این اسرار را نداشتهاند، از این رو بزرگان بیان نمیکردند.
دانش امروز بشری در آزمایشگاههای پیشرفته پی به بعضی اسرار برده است که شاید برای ما باور کردنی نباشد، مثلاً امروز اشعه لیزری حاصل از سنگ عقیق و یاقوت دنیا را دچار حیرت ساخت.(1)
خلاصه همه هستی از ذرات تا کرات، هزاران اسرار دارند که با هزار زبان برای ما نغمه سرایی میکنند.
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
پینوشتها:
1 - دکتر رضا پاکنژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 16، ص 105.